یک نمونه جالب از سانسور دیوان حافظ در رژیم پهلوی

علامه شعرانی استاد مرحوم علامه حسن‌زاده آملی درباره خیانت‌های فرهنگی در دوران پهلوی گفته بود: ضرر و صدمه‌ای که بر معارف و فرهنگ این کشور، این پدر و پسر(رضاخان و محمدرضا پهلوی) زدند، مغول نزده بود.

یک نمونه جالب از سانسور دیوان حافظ در رژیم پهلوی

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه شهرستان دالاهو، یکی از مهم‌ترین رویدادهای فرهنگی پس از انقلاب اسلامی، برگزاری همه‌ساله نمایشگاه کتاب است. نمایشگاه کتاب که به تعبیر رهبری معظم «بهار کتاب» نامیده می‌شود، فرصتی برای اهالی فرهنگ و اندیشه است تا چون قطراتی به یک دریای عظیم معرفتی وصل شوند و روح خود را با پیوندِ این یار مهربان جلا بخشند، اما این درحالی است که توجه به مطالعه و کتاب تا این حد، محصول انقلاب اسلامی و تأکید رهبران آن به مقوله کتابخوانی است. باوجود این موضوع مهم، براساس آمار و داده‌ها و نیز شواهد و روایت‌های موجود، وضعیت کتاب و کتاب‌خوانی در دوران پهلوی مطلوب نبوده است. در این دوران سانسور و حذف، کلیدواژه اصلی در حوزه کتاب بود و ممیزی کتاب بیش‌ترین وظایف را بر عهده داشت. علاوه بر این، وضعیت چاپ کتاب از لحاظ کمیت نیز بسیار ضعیف بود، به طوری که در واپسین سال‌های عمر رژیم پهلوی، براساس میانگین ۳۵ میلیونی جمعیت آن روزهای کشور، به ازای هر یک میلیون نفر تنها ۷۱ عنوان کتاب انتشار می‌یافت؛ در حالی که در همان دوران، کشورهای هم‌سطح با ایران، وضعیت مناسب‌تری در این حوزه داشتند. مُهر «روا» چه بود؟ مخبرالسلطنه هدایت، که بیش از ۶ سال رئیس‌الوزرای رضاخان بود در خاطرات خود می‌نویسد: «در دوره پهلوی هیچ‌کس اختیار نداشت. تمام امور می‌بایست به عرض برسد و آنچه فرمایش می‌رود، رفتار کند. مقالات و نوشته‌های جراید باید در اداره‌ای به نام «راهنمای نگارش» در وزارت داخلی دقیقا بررسی و موشکافی می‌شد. مقاله‌ها و نوشته‌ها باید دارای مهر«روا» بودند تا چاپ و نشر می‌شد و شرط «روایی» مقالات و نوشته‌ها، این بود که ضد سلطنت مشروطه نباشد».  آقا! این شعر حافظ است؛ چطور آن را عوض کنم؟ مرحوم فلسفی نیز ضمن بیان خاطره‌ای از وضعیت سانسور در دوران پهلوی می‌گوید: «کتابفروشی به من می‌گفت در زمان رضاشاه اداره اطلاعات شهربانی هر کتابی را که می‌خواست چاپ شود، باید می‌دید و روی صفحات آن مهر روا می‌زد تا چاپخانه چاپ کند. من دیوان حافظ را، که بارها چاپ شده بود، به شهربانی بردم تا اجازه چاپ بگیرم. متصدی گفت بدهید و یک ماه دیگر بیایید. گفتم این دیوان بارها چاپ شده. گفت خیر، زودتر از یک ماه نمی‌شود. یک ماه دیگر رفتم و دیدم غیر از یک صفحه باقی صفحات مهر روا زده است. بعد آن یک صفحه را باز کرد و گفت این شعر را باید عوض کنی:  رضا به داده بده وز جبین گره بگشا که بر من و تو در اختیار نگشادست گفتم آقا، این شعر، شعر حافظ است. من چطور آن را عوض کنم؟ بر فرض که عوض کنم، جای آن چه بگذارم؟ متصدی گفت چون کلمه رضا اسم اعلیحضرت همایونی، رضاشاه کبیر است، آن را بردار و کلمه دیگر به جای آن بگذار. مثلاً حسن به داده بده، تقی به داده بده، نقی به داده بده!» گام نهادن در راه پدر با سقوط رضاخان از قدرت، محمدرضا پهلوی نیز همانند پدر، سانسور مطبوعاتی را بزرگ‌ترین سند افتخار خود معرفی ‌کرد. بنابراین در شهریور ۱۳۲۰، وضعیت نشر با فراز و فرودهایی تا مرداد سال ۱۳۳۲ ادامه داشت.  در این دوران ساواک به عنوان بازوی قدرتمند رژیم پهلوی بر انتشار کتاب و مطبوعات تسلط پیدا کرد. ساواک به عنوانی نهادی امنیتی و اطلاعاتی، با وظایف و عملکردهای وسیعی چون سرکوب مخالفان و کنترل هرگونه اعتراض یا انتقاد، فضا را در دست گرفت. در برخی از موارد، به مانند دوران رضاخان، افرادی که مسئولیت سانسور و نظارت بر کتاب‌ها را بر عهده داشتند، افرادی بی‌سواد و یا کم اطلاع بودند. علاوه بر این، شیوه پهلوی دوم در سانسور کتاب به خوبی در خاطرات درباریان مشاهده می‌شود. چنانکه فریدون هویدا می‌گوید: «سانسور گاه شامل کتاب‌هایی می‌شد که قبلاً چاپ شده بودند و یا از انتشار نمایشنامه‌هایی مثل «هملت» یا «مکبث» فقط به این دلیل جلوگیری می‌کرد که در آنها شاه یا شاهزاده‌ای کشته می‌شد.» هویدا سپس به ذکر نمونه‌های از اعمال سانسور در رژیم پهلوی اشاره و عنوان می‌کند: «نویسنده‌ای دیگر فقط به این بهانه چند روز به زندان افتاد که چرا یکی از مخالفین رژیم عبارت مندرج در یکی از کتاب‌های وی را در نامه خود نقل قول کرده است.»  صدمه‌ای که برفرهنگ این کشور، رضاخان و محمدرضا پهلوی زدند، مغول نزده بود خیانت پهلوی‌ها به کتاب و کتابخوانی محدود به سانسور و جلوگیری از نشر آثار نمی‌شد. یکی از جدی‌ترین خیانت‌های این خاندان در اختیار بیگانه گذاشتن کتب خطی بود. مرحوم علامه حسن‌زاده (رحمة‌الله علیه) در کتاب در آسمان معرفت به نقل خاطره‌ای در این باره می‌پردازد:«زمانی که من در مدرسه مروی بودم، یکی از آقایون بزرگوار و اساتید نامدار که اهل تألیف بود، گاهی به من سر می‌زد و حال می‌پرسید. روزی آمد و گفت: از تهران خبر داری؟ عرض کردم: آقا من طلبه‌ام و خبر ندارم. گفت: امروز یک هواپیما کتاب خطی از تهران پرواز کرد برای آمریکا! این‌ها که پیش می‌آمد، استاد بزرگوارم مرحوم آقای شعرانی می‌فرمورد: ضرر و صدمه‌ای که بر معارف و فرهنگ این کشور، این پدر و پسر(رضاخان و محمدرضا پهلوی) زدند، مغول نزده بود.» آنچه گفته شد تنها نمونه‌هایی جزیی از خیانات فرهنگی دوران پهلوی است و روشن است حقیقت کتاب و علم‌گریز این خاندان با آنچه که در فیک‌نیوزهای رسانه‌ای شاهد هستیم تفاوت دارد.  پایان پیام/

دیدگاهتان را بنویسید