چگونه از ۹ دی ۸۸ به۱۳ آبان ۱۴۰۱ رسیدیم؟

۱۳ آبان ۱۴۰۱ در روزشمار انقلاب ماندگار شد، از آن روز تاکنون، فتنه شناختی به سراشیبی خاموشی افتاد. قاطبه مردم به این آگاهی رسیدند که خود قلم به دست گرفته و به صحنه بیایند. زمین بازی را یافتند، مردم فهمیدند برای شکست دشمن باید شعار مرگ بر آمریکا را به شعور مرگ بر آمریکا تبدیل کنند.

چگونه از ۹ دی ۸۸ به۱۳ آبان ۱۴۰۱ رسیدیم؟

فارس‌پلاس؛ جعفر علیان‌نژادی در یادداشتی نوشت: در فاصله بین این دو روز تاریخی که چیزی حدود ۱۳ سال است، خیلی چیزها تغییر کرده‌اند. اما گویا دو سر این بازه زمانی به نحوی به هم دوخته شده‌اند. یک چیز کماکان بی‌تغییر مانده، هم آن سال و هم پارسال، مسأله ما «دوست و دشمن» بود. یادم می‌آید در کوران حوادث و فتنه‌های ۸۸، تقریبا بخش زیادی از خواص دچار تردید شده بودند و یا اگر مردد نبودند، در اعلام موضع خویش، سکوت می‌کردند، شرایط داشت به نحوی رقم می‌خورد که روز به روز، بر جرأت دشمن افزوده شده و از شجاعت دوستان کاسته می‌شد. شما حساب کنید، فضا چطور شده بود که زمینه جسارت به مردمی‌ترین و عمیق‌ترین مناسک دینی، یعنی عزاداری روز عاشورا، ایجاد شده بود.‌‌ این حادثه برای چندمین بار در تاریخ انقلاب مردم را جلوتر از خواص انداخت. مردم تصمیم گرفتند حرفشان را خودشان بزنند. چون نخبگان و‌خواص در این آزمون جواب خود را خوب پس نداده بودند. ۹ دی روزی بود که مردم به خواص جرأت بخشیدند، آنها دنباله رو مردم شدند، خیل‌‌ زیادی از آنها روزه سکوت خود را شکسته و با مردم همراه شدند. روزی که آگاهی جمعی خود را نشان داد، هیچ دلیلی برای ماندن در اردوگاه دشمن باقی نماند. حجت بر خواص هم تمام شد. آن روز همه چیز تمام شد. بساط فتنه جمع شد. حالا ۱۳ سال گذشته بود. در طول این سال‌ها دشمن همان دشمن بود، دوست هم همان دوست، البته با یک تفاوت. دشمن فهمیده بود، باید رضایت جمع دوستان، یعنی مردم را جلب کند. یارگیری از خواص دیگر جواب نمی‌داد. مردم در ۹ دی نشان داده بودند از خواص جلوترند. باید چهره‌هایی می‌آمدند که مردمی‌تر باشند، سلبریتی‌ها ظهور کردند. چگونه؟ با نمایش زندگی روزمره خود نظیر همین مردم معمولی. نشان دادند آنها هم مثل مردمند اما فقط کیفیت مادی زندگیشان فرق می‌کند. شاید اگر مردم هم کیفیت مادی زندگیشان را بهبود می‌دادند، می‌توانستند، سلبریتی شوند. اکنون مردم فهمیده بودند‌، برای چهره‌شدن لازم نیست حتما بازیگر یا بازیکن بود، فقط کافی است، مهارت‌های زندگیشان را ارتقاء داده و مدام آن را نمایش بگذارند. چهره‌هایی متولد شدند که از همین مردم بودند و این یعنی امکان چهره‌شدن برای همه وجود دارد.  این وضعیت‌ یک فهم جدید هم برای بخشی از مردم ایجاد کرد و آن اینکه مردم همین‌هایی هستند که توانسته‌اند چهره شوند و مخاطب و طرفدار جذب کنند. در این شرایط هرچه این طیف بگویند گویا حرف همه مردم است و اگر چیزی باشد که مورد توافق  همه این چهره‌ها باشد، پس همه مردم اکنون همان‌گونه می‌اندیشند. واقعیت جدیدی ایجاد شده بود، ذهنیت بخشی از مردم به ذهنیت مادی اردوگاه دشمن نزدیک شده بود. باور به دشمنی‌دشمن مانند  ۸۸ نبود. گویا ذهن‌ها بدن‌ها را هم سِر کرده بود. حجم زیادی از  هتک حرمت به دین و ملیت و کشور و قهرمانان وطن تولید شده بود، اما اتفاقی مانند ۹ دی نمی‌افتاد. صحنه پیچیده بود، شک از میان خواص به دل بخشی از جمعیت‌ها افتاده بود، گویا حضور خیابانی مردم مانند سابق، افاقه‌ نمی‌کرد، فتنه‌ را خاموش نمی‌کرد. ذهن‌ها پر شده بود، واقعیت‌ها را انکار می‌کرد، خشونت‌ها و شرارت‌ها را نمی‌دید، گوشیها برای شنیدن رسانه‌های داخلی سنگین‌تر شده بود. فتنه ۱۴۰۱ فتنه کاهش باور به دشمن بود، دشمن تغییر چهره داده بود، بخشی از مردم گمان بردند، دشمن خارجی وجود ندارد، هرچه هست از ماست که بر ماست. در این فضا ۱۳ آبان معنای دیگری پیدا می‌کرد، قاعدتاً باید خاموش و بی‌رونق می‌شد، این حداقل انتظاری بود که دشمن داشت. ۱۳ آبان اما تفاوت داشت. ۱۳ آبان در سال‌های قبلش تبدیل به مراسمی نمادین شده بود. نوعا کار جریانات غربگرا در روزهای منتهی به این تاریخ آن بود که «شعار مرگ بر آمریکا» را از معنا تهی می‌کردند. شاید برای بخشی از مردم اکنون چنین ذهنیت‌هایی ایجاد شده بود، اما ۱۳ آبان ۱۴۰۱ نشان داد، خواص اهل حق نه آن سلبریتی، نه آن جمع خواص‌و‌نخبه خاموش، بلکه همین مردمی بودند که در بزنگاه به مدد دیگر مردم کشور آمدند. ۱۳ آبان ۱۴۰۱ تاریخی شد، از آن روز تاکنون، فتنه شناختی به سراشیبی خاموشی افتاد. قاطبه مردم به این آگاهی رسیدند که به جای وزیر، وکیل، نماینده و نویسنده، خود قلم به دست گرفته و به صحنه بیایند. زمین بازی را یافتند، آن حضور خیابانی از این جهت تاریخی شد. مردم فهمیدند برای شکست دشمن باید شعار مرگ بر آمریکا را به شعور مرگ بر آمریکا تبدیل کنند. باید به نحو عقلانی هم می‌فهیدند و هم می‌فهماندند که چرا بین دوست و دشمن باید تفاوت قائل باشند.‌ باید باور به دشمنی سلطه‌گران، از سطح‌ یک شعار همگانی به یک شعور همگانی تبدیل می‌شد. اکنون در آستانه اخذ و بدست آوردن یک نیرو و قدرت جدید بودیم. اقتداری شناختی که در زمین‌ اذهان هم بازی را نبازیم. در این انقلاب، مردم همیشه نقش خود را باز یافته‌اند و مسئولان را تابع چنین بصیرتی ساخته‌اند. فقط کافی است بین دوست و دشمن تفاوت قائل شوند.‌ هیچ مردمی با خود سر دشمنی ندارد، مملکت را مردم می‌سازند، اگر در هر اقدامی متوجه باشند، به تقویت جبهه دوستی کمک می‌کنند یا غیر آن. هم‌بستگی ثمره نوعی دوستی است که برآیند اقدامات روزمره مردم در جهت یکدیگر است. مثلا باید دید رفتار اقتصادی‌مان در جهت یکدیگر است یا در خلاف هم. تجربه چهل ساله نشان داده، رشد و پیشرفت همواره بر پایه یک عزم و قصد عمومی بوده است. نفع مردم در رشد همه مردم است. باید قصد من را به قصد ما تبدیل کنیم. پایان پیام/ت  

دیدگاهتان را بنویسید